مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانیت
سلام وحال پرسی و شروع خوش زبانیت
مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانیت
سلام وحال پرسی و شروع خوش زبانیت
و چوپان کوهستانها
پنیر می آوردم و
شبهنگام برای گلهای خوابیده آواز میخواندم
و برای کودکان
تا با موجهای نقرهای
به عکس ماه وارد شوند
و در گهواره تکان بخورند
حالا...
ک.خ
کسی اکنون در جایی از جهان می گرید ،
بی دلیل در جهان می گرید ،
برای من می گرید .
قطعا بدترین جنبندگان نزد خداوند، کرها و لالهایی هستند که نمی اندیشند.
انفال آیه ۲۲
برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم
که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند
گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود
برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد
و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است
م.ب با ترجمه ا.ش
فقط با سایه ی خودم خوب میتوانم حرف بزنم ، اوست که مرا وادار به حرف زدن می کند ، فقط او میتواند مرا بشناسد ، او حتماً (من را) می فهمد ...
ص.ه