وقتی همه خوابیده اند...آن هنگام که دل آسمان شب برای دیدار خورشید تاریک و تنگ شده است
ناگهان نوایی از سوی آسمان دلتنگ، به گوش میرسد: ...خدا بزرگتر است...خدا بزرگتر است...خدا بزرگتر است .. خدا بزرگتر است...باتمام وجود گواهی میدهم هیچ خدایی جز او نیست...
.....
و ناگهان... از میان همه ی تن های خسته و بخواب رفته تنها، قلیلی بیدار میشوند...
با آب زلال گرد خواب از صورت و دست میشویند...
و می ایستند ...
و میگویند..خدا بزرگتر است..خدا بزرگتر است ..گواهی میدهم خدایی جز الله نیست...و اما بعد از ستایش خداوند عالمیان به عظمت خالق پاک و منزهشان سر تعظیم فرود می آورند.
و با احترام پیشانی به خاک میگذارند..
و میگویند: پاک است خداوند بلند مرتبه...
و کمی بعد...
سلام و درودی به پیام آورشان...
و سلامی برای خودشان و نیز بر بندگان نیکو کردار ...
و در پایان سلام خدایشان به آنها...
و ناگهان دوباره خورشید طلوع میکند و به دیدار آسمان می شتابد...
سحرگاه غدیر 97